همشهری آنلاین_ زهرا کریمی: مزین شدن در و دیوار محله با این مجسمهها نظر هر گردشگر و تازه واردی را به خود جلب میکند. همه این آثار از خوشذوقی یک بچهمحل به نام «مجید قاسمی» است؛ کسی که با ایدههایش توانسته رستورانهای چوبی درکه را با چکش و قلم طرح و نقش بزند. حالا که هنرمند خبرهای در هنر نجاری شده کارگاهی در انتهای خیابان فروردین و اول مسیر کوهنوردان اجاره کرده و شب و روز چوب میتراشد. وجب به وجب کوههای درکه و کوچهپسکوچههای تنگ و باریک محله را میشناسد و انگار دغدغهای جز محله و حل مشکلات اهالی در سر ندارد و همین شده که به تازگی در کنار فعالیتهای هنریاش کانال تلگرامی راهاندازی کرده است. فعالیتهای اجتماعی و هنریاش در محله او را بر میز گفتوگو همشهری محله نشاند تا با او بیشتر آشنا شویم.
- کارنامهای از نمونه کارهای هنرمند هممحلهای در کوچه پسکوچههای درکه
- ساخت مجسمه و تابلوی مدرسه شهید غفاری درکه
- ساخت 3 مجسمه روی تنه درختان در محله درکه
- طراحی دکوراسیون چوبی 23 رستوران در محلههای درکه، ولنجک و کوهستان
- ساخت در چوبی برای حمام سنتی محله درکه
- ساخت درهای چوبی خانه باغهای محله درکه و رستورانها
- طراحی دکورهای چوبی هتل داریوش و هتل تابان در جزیره کیش
- ساخت تندیس شاگرد دکتر حسابی
- کارگاه نجاری بهترین مأمن روزهای سخت زندگی است
انتهای خیابان فروردین بعد از سوله بارانداز و جاده خاکی صدای تراش چوب به خوبی شنیده میشود. بوی تراشههای چوب و درخت گردو همه مسیر جاده تا کارگاه را فرا گرفته است. قاسمی لبخندی میزند و میگوید: «مسیر رفتوآمد به کارگاه کمی پیچ و خم دارد و باید با تجهیزات کوهنوردی به کارگاهم آمد اما اهالی محله درکه آنقدر باصفا هستند که هرکاری داشته باشند این مسیر را به کارگاه پیاده میآیند و گاهی هم برای دیدار تازه کردن و احوالپرسی سری میزنند.» نگاهی به آلاچیق نیمه ساخته میاندازد و میگوید: «تراشیدن چوب، دنیای من است. شاید باورتان نشود که هیچوقت فکر نمیکردم روزی از تکنسین آسانسور و پله برقی به حرفه نجاری رو بیاورم. این کارگاه مأمن من شده و بیشتر دکوراسیون رستورانهای چوبی محله را در همین کارگاه طراحی کردهام. گاهی همه این 15 سال مثل یک پلک زدن از جلو چشمانم عبور میکند. روزهای اول که در این کارگاه مشغول شدم خبری از این تجهیزات و حجم سفارش کار نبود. همه این تشکیلات با سختی و آزمون و خطاهای بسیار جمع شد و حالا هنرجو هم دارم. به زندگی امروزم عشق میورزم؛ به خانوادهای که تکیهگاه من شدند و به اهالی که مشوق فعالیت هنریام هستند.»
- هنر باید در معرض دید همگان باشد
انتهای خیابان درکه بعد از پیچ رستورانهای چوبی و مجسمه نیم تنه چوبی در پیادهرو یکی از چند اثر قاسمی به چشم میخورد. او درباره آثارش در محلهای که در آن بزرگ شده حرف بسیار دارد: «تجربه حضور در نمایشگاه و گالریهای هنری ندارم اما نمایش آثارم در محله درکه به مثابه حضور در یک نمایشگاه هنری بزرگ و شبانهروزی است. ساخت اثر هنری و نمایش آن برای عموم را دست نیافتنی و لاکچری نمیبینم. چون هنر زایش ذهن، ایده و فکر خلاق هنرمند است که باید بیدرنگ به آن بپردازد و بیدرنگ هم آن را در معرض نمایش عموم بگذارد. هنر را باید در معرض دید همه گذاشت تا ببینند و از آن لذت ببرند. گاهی این موضوع ذهنم را به خود مشغول میکند که در محلههای تهران کم هنرمند نداریم؛ اگر همه هنرمندان جلو خانه خود، کوچه یا محله و خیابانهای اصلی شهر را با آثار هنریشان مزین کنند پایتخت زیباتر خواهد شد.» چشمش به عکس روی دیوار میافتد. حرفش را قطع میکند و در ادامه از خاطراتش و خانه پدریاش در کوچه شقایق در محله درکه میگوید: «15 سال پیش وقتی که 30 ساله بودم به دلیل مسائل شخصی در زندگی از همه دنیا ناامید و بیکار خیره به درخت جلو در خانه نشسته بودم تا اینکه یکباره تصمیم گرفتم به جای بیکاری و فکر و خیالات واهی روی این درخت طرحی را بتراشم. 6 ماه شبانهروز به این درخت چکش زدم. هنوز هم جلو درخانه پدرم در کوچه شقایق هست.»
- به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را
خانه قدیمی پدریاش در کوچه شقایق برای ساختوساز تخریب شده است و خبری از آن بنای قدیمی نیست اما نیم تنه مجسمه چوبی که نخستین اثر هنریاش است سر نبش کوچه مقابل ساختمان نیمه ساخته قرار گرفته. هنرمند محله درکه میگوید: «این همان مجسمهای است که 6 ماه شبانهروز روی آن کار کردم. هنگام کار روی این تنه درخت برخی از اهالی با کنایه حرفهایی میزدند. مثلاً میگفتند: پسرجان به جای این کارها برو یک ماشین دست و پا کن و راننده تاکسی شو. یا میگفتند این کارها بازی است و نان و آب نمیشود و... اما من در عالم دیگری بودم. نقطه مقابل دلسوزیهای اهالی، گردشگران و کوهنوردان بودند. برخی از آنها برای رفع خستگی از کوهنوردی دقایقی کنارم مینشستند و با آفرین و به به گفتن ازکاری که در حال انجام بودم تعریف و تمجید میکردند. وقتی که مجسمه تمام شد یک تنه درخت نیمه خشک دیگری را پیدا کردم و کنار دیوار خانه یک پلاستیک بزرگ کشیدم که حکم کارگاه را داشت و در پاییز و زمستان مرا از سرما حفظ میکرد. ساخت آن مجسمه یک سال و نیم به طول انجامید و بعد از آن تماس پشت تماس برای سفارش کار شروع شد. مادرم همیشه میگفت: پسرم! نفست در انجام هرکاری حق باشد خدا به زندگیات خیر و برکت میدهد و همین هم شد. این کارگاه و همه داراییهایم شروعش از آن روزهای سخت است. به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را، حکایت من است.»
- اهالی درکه مثل یک خانواده هوای یکدیگر را دارند
همین که به کوچه شقایق، بازارچه محلی و میدان قدیمی درکه نزدیک میشویم سلام و احوالپرسیهایش با اهالی رشته کلام صحبت درباره راهاندازی کانال مجازی «بچهمحلهای درکه» را قطع میکند. روحانی جوانی از دور به سمتش میآید و پچ پچ کنان و آرام حرفهایش را میزند و به سمت مسجد قدیمی درکه میرود. قاسمی میگوید: «امام جماعت مسجد درکه از هم دورهایهای روزهای جوانیام است. او روحانی مسجد محله شد و من نجار محله. اهالی محله درکه را دوست دارم. ما در این محله مثل یک خانواده هستیم و همه هوای همدیگر را دارند. چند سالی است که در فضای مجازی یک کانال راهاندازی کردهام و در همین کانال محلی که اعضای آن به 300 نفر هم نمیرسد خیلی کارهای بزرگی انجام میشود؛ تأمین هزینه نسخه بیماران، تأمین هزینه جهیزیه، تأمین هزینه عروسی جوانان، قول و قرار برای حل مشکلات کوچههایی که در حریم کوهستان هستند و اهالی خدمات چندانی دریافت نمیکنند یا قدردانی و تشکر از ورزشکاران محله و خیلی موارد دیگر که همه با دلسوزی و حمایت اهالی انجام میشود و امیدواریم همه با هم و دست در دست هم زنجیره ویروس کرونا را قطع کنیم و دوباره شاهد رفتوآمد اهالی محل در کوچه و بازار و مسجد باشیم.»
نظر شما